
و سرانجام شكست و تحقير
ما هرچند ناخواسته در دوراني بهسر ميبريم كه پوپوليسم وجه بارز آن بهشمار ميرود. پوپوليسمي كه بر دوش باورهاي مذهبي مردم و فقر تاريخي اين گروه كه در هيچ خيزشي چيزي را بهدست نياورده، بلكه فقط سلب كرده است. چه انتخاب خاتمي و چه اينك انتخاب احمدينژاد مديون جنبشي خودبخودي بود كه خونبهايش را نه صاحبان قدرت بلكه خود شركتكنندگانش دادند. و نميدانم بايد متاسف بود يا نه كه به هاشمي رأي داديم. نيت ما رهايي از دام فاشيسم بود. آيا درك خواهد شد كه ده ميليون نفر مخالف فاشيسماند يا نه؟
در اين لحظات كه اين كلمات يادداشت ميشود، نگرانم. نگران راهي كه هرچند هيچگاه بهكمال نمي رسيد اما نشانههايي از حضور تعقل در دنياي خفقان باري داشت كه با رنج و تحمل ونه از راه چانهزنيهاي رو در رو با صاحبان قدرت بلمه در فرآيندي تاريخي كه جهاني شدن آن را بهوجود آورده بود، بدان نائل شده بوديم. مردمي كه براي 50000 هزارتومان به كروبي رأي داده بودند، اين بار به احمدينژاد رأي داده بودند. آرايي كه در دور اول به هاشمي داده شد، اين بار رشد نازلتري داشت. پوپوليسم و فاشيسم همواره به دنبال نفي بوده است و نه به بهدنبال اثبات يا ايجاب. و سرانجام هر دو سر اين طيف قدرت را تغذيه ميكردند
اينك ماييم و چهار سال ديگر كه طرفه چهار سال ديگر شخصي همچون ناطق نوري (و يا امثالهم خواهد بود) كه ما را به چالش با احمدينژاد فراخواند. كاسهليساني در دو سوي كاسه.
متأسفم
No comments:
Post a Comment